۱۳۹۵ آبان ۵, چهارشنبه

ما نیازمند پله فراریم



صبح روز یکشنبه ۲۹ دی‌ماه سال ۱۳۹۲ ساختمانی پنج طبقه در خیابان جمهوری تهران آتش گرفت. تصاویری که بعدتر از صحنه آتش‌سوزی منتشر شد دو زن را نشان می‌داد که در حال فرار از حریق، از پنجره‌های ساختمان آویزان بودند. نردبان آتش‌نشانی باز نشد. دو زن سقوط کرده و جان باختند. آن‌ها کارگران یک کارگاه تولید پوشاک بودند.
نسرین فروتنی ۴۴ ساله و آذر حق‌نظری ۶۰ ساله، اولین قربانیان زن کارگر نبودند. اما مرگشان در یکی از پرترددترین خیابان‌های تهران، و در مقابل دوربین‌ها و نگاه‌های عابران، مسئله کار زنان را به یکباره به صحنه آورد؛ آذر حق‌نظری پیش از آن کار خود را ترک کرده و در روز حادثه جهت دریافت مانده حقوقش به کارگاه رفته بود؛ ترکیبی از این ماجرا و باز نشدن نردبان آتش‌نشانی استعاره خوبی از وضعیت کار زنان در ایران است؛ کاری که دیده نمی‌شود، کسی درباره آن صحبت نمی‌کند و در نهایت آنجا که کارگران زن به کمک نیاز دارند، برایشان نردبانی باز نمی‌شود.
هشتم مارس به عنوان روز جهانی زن شناخته می‌شود؛ انتخاب این روز به هشتم مارس ۱۹۰۸میلادی و اعتراض به شرایط دشوار زنان کارگر برمی‌گردد. در این روز گروهی از زنان کارگر در یک کارخانه نساجی در نیویورک دست به اعتراض زدند. رئیس کارخانه برای جلوگیری از گسترش اعتراض، آنها را در کارخانه محبوس کرد اما یک آتش‌سوزی مشکوک باعث شد نزدیک به ۱۲۹ تن از زنان کارگر جان خود را از دست بدهند.
در فیلم «فرشتگان آرواره آهنین» که برداشتی سینمایی و غیردقیق از وقایع منتج به کسب حق رای زنان در آمریکا است، در صحنه‌ای فعالان حق رای به یکی از کارخانه‌هایی که زنان کارگر در آن شاغلند می‌روند تا آن‌ها را به مشارکت در تغییر قانون رای مجاب کنند. در دیالوگی که میان آلیس پال و یکی از زنان کارگر در می‌گیرد، زن کارگر در توضیح دلیل مخالفت با فعالیت برای حق رای با اشاره به ماجرای کشته شدن کارگران زن در کارخانه می‌گوید «ما نیازمند پله فراریم، نه حق رای.» بیش از صد سال از تلاش‌های زنان برای حق رای می‌گذرد، زمانه دیگر و جغرافیا دیگر است؛ اما هنوز هم پاسخ زنان کارگر به دعوت از آنان برای مشارکت در فرآیندهایی که وضعیت آنان را در نظر نمی‌گیرد همان است؛ «ما نیازمند پله فراریم»، پله‌هایی که در نردبان آتش‌نشانی در خیابان جمهوری هم باز نشد.
آیا اشتغال زنان در ایران بی‌اهمیت یا قابل صرف‌نظر است؟ برای سال‌های متمادی مسئله زنان و حقوق‌شان تیتر اخبار و رسانه‌های منتقد وضعیت بوده است؛ آیا فعالان زنان، کارگران را دیده‌اند و مسائل‌شان را در نظر گرفته‌اند؟

جنبش زنان و دغدغه اشتغال
با مرور فعالیت‌های جنبش زنان در دو دهه گذشته می‌توان مهجور بودن بحث «اشتغال» را به خوبی مشاهده کرد. اشتغال در این سال‌ها همواره و به سبب وجود بحران‌ها و اخبارهای مقطعی (مورد جمهوری)، در واکنش به برخی سیاست‌های دولتی (مورد سیاست افزایش جمعیت) و یا مناسبت‌های سالانه (اول ماه می) دست‌مایه گفتگوها، یادداشت‌ها و مقالات فعالان این حوزه قرار گرفته‌، اما حتی کثرت این موارد هم جای خالی سیاست‌گذاری و پیگیری این مسئله در جنبش زنان را پر نکرده است.
اگر به انتقادهای وارده (اینجا و اینجا) بر خبرسازترین حرکت جنبش زنان در یک دهه گذشته یعنی کمپین یک میلیون امضاء نگاهی بیاندازیم، متوجه می‌شویم که نوک تیز پیکان نقدها مبتنی بر غیبت دغدغه‌ها و مسائل زنان فرودست و کارگر است. این نقدها البته از این حرکت پیش‌تر نرفته و متوجه غیبت کلی نگاه به زنان فرودست و مطالباتشان در جنبش زنان نشدند؛ چرا که با مشاهده سایر مباحث مطرح در گفتگوهای حول مسئله زنان در ایران، می‌توان دریافت که این نه فقط کمپین یک میلیون امضاء بلکه کلیت جنبش زنان است که درگیر مطالبات حقوقی، آن هم با تاکید بر قوانین مدنی و در آن میان قانون خانواده بوده است.

فعالان جنبش زنان در پاسخ به این انتقاد، ضمن اشاره به عدم فعالیت منسجم گروه‌های ذینفع، و پذیرش ناتوانی خود در طرح این مطالبات نقدهایی نیز در مقابل مطرح کرده‌اند؛ از آن جمله نقد به فقدان نگاه جنسیتی در جنبش کارگری و نبود تشکل‌های کارگری حتی در محیط‌های کاملا زنانه است.
با این همه، اخبار اعتراض‌های کارگری خط بطلانی بر این ادعا بود که زنان شاغل، منفعل و ناتوان از طرح مسائل و مشکلات خود هستند؛ تجمعات گسترده معلمان به ویژه معلمان پیش‌دبستانی در اعتراض به عدم امنیت شغلی و نداشتن قراردادهای مشخص، و تجمعات پرستاران در اعتراض به وضعیت شغلیشان، نشان می‌دهد که اگرچه نبود تشکل‌های رسمی، فعالیت علنی و سازمان یافته زنان در محیط‌های کار را دشوار کرده است، اما زنان در واکنش به وضعیت نامطلوب اشتغال حضوری پررنگ داشته‌اند.
چرا در تجمعات پرستاران و معلمان بیشتر شاهد حضور زنان هستیم؟ شاید علت را بتوان در یکدست‌تر بودن فضا از نظر جنسیتی دانست؛ چراکه در فضاهایی که از نظر جنسیتی کمتر رقابتی‌ هستند زنان قدرت بیشتری برای سازمان‌دهی و طرح مطالباتشان پیدا می‌کنند. طبیعی است که موقعیت فرودست زنان در عرصه‌های اجتماعی به محیط کار نیز تسری پیدا می‌کند و زنان به ندرت فرصت و توان ایجاد تشکل و اعتراض‌های شغلی را به طور مجزا، و حتی میان کارگران مرد پیدا می‌کنند.
با این‌همه این اعتراضات صنفی عموما شامل توجه جدی و کافی از سوی فعالان جنبش زنان نشده، و فعالان حوزه زنان تنها به انتشار اخبار و گزارش‌هایی در ارتباط با این اعتراضات بسنده کرده و هیج‌گاه نتوانستند آن را به محلی برای ارتباط‌گیری و همراهی بین زنان کارگر و جنبش  تبدیل کنند. از دیگر سو، پررنگ بودن دغدغه معیشت، و ترس از امنیتی‌شدن مطالبات صنفی، راه ارتباط را برای کارگران زن نیز دشوار می‌کرد.
نبود همبستگی در میان گروه‌های مختلف زنان، حول تغییر قوانین و شرایط نابرابر در نهایت برخورد با هر دو آن‌ها را برای حاکمیت ساده‌تر کرد و در هر دو جبهه، به رغم پیروزی‌هایی اندک و با فاصله، طرفین از دست‌یابی به خواست‌های مشروعشان بازماندند. نگاهی به یگانه حرکت جنبش زنان که در نهایت می‌توانست با «اشتغال» پیوندی داشته باشد، نشان می‌دهد که فارغ از مشکلات ساختاری، مرکزمحوری و جاگیری طبقاتی این جنبش هم در این مسئله تاثیرگذار بوده است.
همزمان با افزایش تلاش‌ها در درون حاکمیت برای محدود کردن حضور اجتماعی زنان، طرح‌هایی مبتنی بر تفکیک جنسیتی محیط دانشگاه، تفکیک جنسیتی رشته‌های دانشگاهی و سهمیه‌بندی رشته‌ها که تحصیل زنان در رشته‌های مختلف را تحدید می‌کرد و به طبع آن مانع از حضور آنان در مشاغل مختلف می‌شد، حرکت‌هایی در داخل جنبش زنان شکل گرفت.
این حرکات اگر چه می‌توانست شروع خوبی برای پرداختن به موضوع اشتغال از جانب جنبش زنان باشد اما محدود دیدن اشتغال به مسیری که صرفا از تحصیل می‌گذرد نشان داد که جنبش زنان یا درک روشنی از محیط‌های اشتغال زنان ندارد و یا تنها مایل است تا پیگیر اشتغال زنان در حوزه‌هایی خاص باشد. اما همان‌طور که در یادداشت قبلی نشان دادیم بیشترین سهم از اشتغال زنان نه در دست زنان تحصیلکرده که از آن زنان کشاورز، زنان شاغل در بخش خدمات و صنعت و یا زنانی است که در بخش غیررسمی اقتصاد فعال هستند. چنین دیدگاهی را نمی‌توان در فعالیت‌های جنبش زنان پی‌گرفت و احتمالا بی‌ارتباط به مرکزگرا بودن این جنبش و عدم شناخت واقعی فعالان آن از موضوع اشتغال زنان در شهرهای مختلف ایران نیست. اما آیا شکل نگرفتن ارتباطی معنادار میان این دو بخش را می‌توان در این مسائل خلاصه کرد؟ با نگاه به چگونگی و ریشه‌های شکل‌گیری جنبش زنان در نیمه‌ی دوم دهه هفتاد می‌توان پاسخی کامل‌تر به این سوال داد.

شروع دوباره؛ در واکنش به یک پسرفت تاریخی
جنبش زنان پس از انقلاب ۵۷ در سال‌های میانی دهه هفتاد و در شرایط جدیدی شکل گرفت که امکان فعالیت‌های علنی و خارج از محفل‌های سیاسی کوچک فراهم شده بود. این ظهور اگرچه از نگاه برخی، خلع‌الساعه و منتج از پیام دوم خرداد بود، اما ریشه در تحولات پیشینی و به خصوص تغییرات مابین سال‌های ۵۷ تا ۶۰ داشت. با تغییر حکومت به واسطه انقلاب ۵۷ از یک نظام سکولار به یک حکومت دینی، و تغییر قانون اساسی و قوانین مدنی، وضعیت زنان تغییری اساسی کرد؛ آنها آزادی انتخاب پوشش را از دست دادند، با اهمیت یافتن گفتمان اسلامی و مورد توجه قرار گرفتن «خانواده»، قانون، حضور زنان در عرصه عمومی را تنگ کرد و اولویت نقش اجتماعی آنان را به فرزندآوری و تربیت فرزندان داد. اما عرصه خصوصی هم از تبعیض‌های حقوقی مصون نماند و قوانین مدنی، این «حضور در خانه» را هم ضعیف‌تر و بی‌قدرت‌تر کرد؛ زنان امکان ترک ازدواج را با قانون یک طرفه طلاق از دست دادند، از حق حضانت محروم شدند، و قانون، امکان مسافرت و یا تصمیم‌گیری درباره محل سکونت را از آن‌ها گرفت. زنانی که به حضور در عرصه عمومی پافشاری کردند از فعالیت در بسیاری از مشاغل محروم شدند و در مجموع تبعیض جنسیتی نه با فشار عرف جامعه که در سایه حضور پرقدرت قوانین مدنی مستحکم شد. بنابراین جنبش زنان در نیمه‌ی دهه هفتاد نه در خلاء که در واکنش به این عقب‌گرد شکل گرفت و پس از آن نیز همین روند واکنشی را در تعیین دستور کارهای خود ادامه داد.
اگرچه همچنان زنان نتوانسته‌اند در این مبارزه قوانینی که موجب پسرفت تاریخی وضعیتشان  پس از انقلاب ۵۷ شده بود را تغییر دهند اما توانستند بر خلاف میل حاکمیت و به مدد حضور پررنگشان در عرصه‌ی آموزش و نیز مقاومت‌های مدنی که در طول این سال‌ها از خود نشان دادند در عرصه عمومی و اشتغال حاضر شوند. البته در این میان نوسانات اقتصادی که لزوم فعالیت اقتصادی زنان در نقش نان‌آور خانواده را پدید آورد نیز بی‌تاثیر نبود.
اگر این تبیین از چگونگی تعیین اولویت‌های جنبش زنان در ایران را بپذیریم که بر واکنشی بودن فعالیت‌ها در اعتراض به عقب‌گردها استوار است، آنگاه در می‌یابیم که چرا اشتغال زنان در این دو دهه در دستور کار این حرکت قرار نگرفته و اتفاقا چرا لازم است که اکنون در واکنش به برخی سیاست‌های روز در اولویت قرار گیرد.
در حال حاضر و با توجه به سیاست‌های جمعیتی، سهمیه‌بندی دانشگاه‌ها و …، و نیز با توجه به سهم بالای اشتغال زنان در بخش غیر رسمی اقتصاد، وضعیت زنان در حوزه‌ی اشتغال در حال عقب‌گرد است و چنانچه جنبش زنان ایران بخواهد همچون گذشته در واکنش به عقب‌گردها دست به اقداماتی بزند، بدون شک اشتغال یکی از این حوزه‌هاست که قدم برداشتن در آن نیازمند درگیر کردن ذینفعان مستقیم است.
بازخوانی برخی از تجارب موفق و ناموفق در این حوزه -که در یادداشت‌های بعدی خواهد آمد- شاید بتواند اولین گام ما برای شناخت بهتر اقداماتی باشد که می‌توان انجام داد.